ژواناژوانا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

دختر کوچولوی ما

شب یلدا

1389/9/30 11:00
نویسنده : مامان و بابا
421 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی قشنگم شب یلدای امسال برام با شب یلداهای دیگه فرق داشت مامانی. با اینکه من و بابات هنوز از جمع سه نفریمون خبر نداشتیم ولی با اومدنت یه چیزایی رو تو وجودم احساس میکردم. مثل همیشه نبودم و همش دوست داشتم یه گوشه ایی واسه خودم آروم بشینم و هیچ کاری نکنم ولی بابایی برای امشب مهمون دعوت کرده بود و قرار بود مامان نسرین و عمه هات بیان خونمون. ولی من وقتی رسیدم خونه طبق چند روز گذشته باز هم حس انجام هیچ کاریو نداشتم و همه زحمتای شب یلدا افتاد گردن بابایی و من و تو فقط استراحت کردیم. بابایی رفته بود خرید آجیل شب یلدا و طبق معمول چون میدونست من باسلق خیلی دوست دارم برام یه عالمه باسلق خریده بود ولی بر خلاف همیشه اونا همشون موند رو دستش آخه من نتونستم حتی یدونه از باسلق ها رو بخورم. انگاری تو زیاد باسلق دوست نداشتی فرشته قشنگم. اینجا بود که دیگه مطمئن شدم یه خبرایی هست و ما هنوز بیخبریم. خلاصه امشب با همه قشنگیاش تموم شد و من موندمو یه عالمه فکرای قشنگ از حضور دودلانه ی تو ولی ترجیح دادم فعلا به کسی چیزی نگم تا مطمئن بشم برای همین فقط من بودم یه دنیا رویا که تو تو همشون حضور داشتی ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)