ژواناژوانا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

دختر کوچولوی ما

هفته 22 ام و تولد مامانی

سلام دختر خوب مامان و بابا. امروز ٢ اردیبهشت ١٣٩٠ هستش و روز تولد مامانت . تولد امسالم با تولدای دیگه به خاطر حضور  تو خیلی متفاوت بود ، خوشحالی من امسال، صد چندان بیشتر بود و از اینکه تو رو تو دلم داشتم خیلی خیلی خوشحال بودم . تازه هر کسی به من کادوی تولد داد یه کادوی کوچولو هم برای تو میداد، یعنی کادوها دو برابر سالهای قبل . چه قدر دوست دارم که زودتر به دنیا بیای و تولد سال بعدم تو بغلم باشی مامانی ، منم هی ماچت کنم . تو این هفته منو بابایی برات یه سری خرید کردیم، خیلی دوست دارم این لباسا رو تو تنت ببینم عزیزدلم، امیدوارم بعداً از سلیقه ما خوشت بیاد . عزیزم دیگه طاقتمون واسه دیدنه روی ماهت تموم شده، دل تو دلمون نیست که زودتر...
2 ارديبهشت 1390

هفته 21 ام و اولین سری از خرید وسایل دخترمون

دختر ملوسم من و بابایی چهارشنبه ۲۴ فرودین ۱۳۹۰ با مامان جون رفتیم خرید یه سری از لوازمت . الهی مامان قربونت بره که میخوای ازشون استفاده کنی. دوست دارم تا وقت هست خودم همه چیزاتو انتخاب کنم و برات بچینم. برای همین شاید یه کمی زود باشه ولی میترسم تو گرما و تو ماههای آخر نتونم برم خرید. امشب برات ست کالاسکه و کریر و ساک حملتو خریدیم . بابایی حسابی همه مغازه ها رو گشت تا بالاخره از این مدل خوشمون اومد . امیدوارم تو هم خوشت بیاد مامانی. ایشالله سلامت به دنیا میای و از همشون استفاده میکنی . من و بابات هم کلی ذوق میکنیم . کمد و تخت چوبیت رو هم سفارش دادیم از شرکت آپادانا طرح لاوین رو برات انتخاب کردین که تا خرداد برامون میارن . دوست دارم تو تو تخت ...
24 فروردين 1390

دوستای خوب ما و تو

سلام دختره قشنگم، مامانی جات خالیه تا ببینی دوستای من و بابایی چه قدر تو رو دوست دارند و مثل ما چشم انتظار اومدنت هستند .  کلی عمو و دایی و خاله و عمه داری که انقدر دوست دارند که همیشه به یادتند. وقتی اومدی دنیا حتما خودت میبینی که چه قدر مهربونند. تا وقتی که تو خودت دنیا بیای و از همشون تشکر کنی من و بابایی جات از این همه محبتشون تشکر میکنیم و قدردان این دوستی هستیم مخصوصا فرشید و حسین و حسام و میرعلی و مجید و علیرضا و بهار و حمید و سحر و نازنین و مهسا و باران و جلال و مهدی و هانیه و گلی و بیتا و آنارام و مهدیه و آرام و شهرزاد و لیلا و ساینا و الهام و زهرا و ناهید و انیس و ساناز و میلوی عزیز. امیدوارم به همین زودیا نوبت ما ب...
21 فروردين 1390

هفته 20 ام و سونوی تعیین جنسیت و سلامت نی نی

امروز ۱۵ فروردین ۱۳۹۰ هستش و ما برای سونوی سلامتت وقت داریم. البته قراره کنارش هم بفهمیم که بالاخره نی نی تو راهمون دخمل نازنازیه یا پسمل قند عسله . دکتر بلافاصله بعد از دیدن مانیتور بهمون گفت نی نی قشنگمون یه دخمل نازه که از نظر تست سلامت جنین شرایط خوبی داره . من و بابایی هر دوتایی میخندیدیم و دکتر هم همه جای بدنت رو به ما نشون میداد . چهره نازت معلوم نبود ولی از روی استخوان بندی صورتت تو فیلم حدس میزنم که بیشتر شبیه بابایی شدی تا من . دختر قشنگم دیگه راستی راستی دلم برات تنگ شده و دوست دارم زودتر روی ماهتو ببینم . حالا دیگه میتونم با خیال راحت برم خرید و همه چیزایی رو که لازم داری برات تهیه کنم. تو هم مراقب خودت باش تا وقتی که بیای دنیا، ...
15 فروردين 1390

هفته 18 ام و عید نوروز سال 1390

بالاخره بهار ۹۰ از راه رسید. روزا که از پی هم میگذرند ما رو به لحظه دیدار تو نزدیکتر میکنند. امروز که سال تحویل میشه وارد هفته ١٨شدی و ما هنوز از جنسیتت خبر نداریم. ولی میدونم که داری کم کم بزرگ میشی تا زودتر بیای پیشمون . چند روزی هست که حالم رو بهبودی گداشته و یه کمی بهتر شدم و به خاطر تو غذاهای مقوی میخورم تا جبران گذشته رو بکنم . برای عید دیدنی هیچ جا نتونستیم بریم چون تو ماشین نشستن حالمو بد میکنه. تنها جایی که رفتیم خونه مادربزگات بود و دایی جلال. ایشالله سال بعد سه تایی همه جا میریم و جبران میکنیم . عزیزم دوست دارم الان فقط با تو تنها باشم و همه حواسم پیش تو باشه تا بتونم تو رو سالم به دنیا بیارم. بعد از عید قراره بریم سونو واسه جنسیت...
1 فروردين 1390

هفته 13 ام و غربالگری مرحله اول

امروز ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ هستش و من و بابایی از صبح زود اومدیم آزمایشگاه تا با تست غربالگری مرحله اول از سلامتت مطمئن بشیم. اول رفتیم آزمایشگاه نیلو و بعد هم رفتیم سونوگرافی. از صبح ساعت ۸ تا ساعت ۱ بعد از ظهر طول کشید. خدا رو شکر هم جواب آزمایش خون و هم سونوگرافی عالی بود. همه چیز همونطوری بود که باید. آفرین به تو که با وجود ضعیف بودن من قوی موندی عزیز دلم. امروز  ۱۲ هفته و ۲ روزت شده قشنگم. علی رغم اینکه حال من اصلاً تعریفی نداره ولی تمام سعیمو میکنم که به نی نی قشنگم آسیبی وارد نشه. مامان جان وقتی دکتر سونوگرافی تصویرتو واسم بزرگ کرد یه فرشته کوچولوی ضعیف و ریزه میزه رو دیدم که با ضربات دکتر یه تکونایی به خودش میداد. خدایا واقعاً به خاطر ا...
26 بهمن 1389

هفته 12 ام و عروسی عمه مهناز

یکی یدونه قشنگم امروز ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ هستش و امشب عروسی عمه مهنازه. من که حال و روزم اصلا تعریفی نداره برای همین نمیتونم برم عروسی. من و تو باید تو خونه تنها بمونیم تا بابایی بره عروسی. خیلی دوست داشتم که تو عروسیش ما هم بودیم ولی انگاری قسمت نبود.  ایشالله که خوشبخت بشه.  به جای امشب که نبودیم تو عروسیش باید بعدا حسابی جبران کنیم. ...
20 بهمن 1389

صدای شیرین قلبت

نی نی قشنگم امروز ۲۰ دی ۱۳۸۹ رفتیم سونوگرافی تا صدای قلب کوچولوتو بشنویم و سنتو بفهمیم. دل تو دلمون نبود تا اینکه دکتر صدای قلبتو برامون بلند کرد. انگار صدای قلبت تو  همه دنیا طنین انداز شده بود ما از خوشحالی میخندیدیم و لذت میبردیم. سنت هم ۷ هفته و ۴ روز بود. آخی عزیز دل مامانی تو هنوز خیلی کوچیکی ولی دوست دارم زوده زود بزرگ بشی بیای تو بغلم. 
20 دی 1389

جواب آزمایشت

یکی یدونه مامان و بابا، امروز بالاخره شنبه ٤ دی سال ٨٩ هم از راه رسید و من و بابایی مشتاق به دنبال خبری از وجود تو. البته بابایی صبح رفت سرکار ولی من امروزو به خودم مرخصی دادم تا سر موقع به وقتی که آزمایشگاه بهم گفته بود برسم دلم نمیخواست خودمو و تو رو بیشتر از این منتظر بزارم. میدونستم که تو هم مثل ما مشتاقی که به مامان و بابات بگی که تو هم هستی و تو لحظه های زندگی شریکمون شدی. ساعت ۱ باید میرفتم آزمایشگاه، ولی دل تو دلم نبود، اصلاً خواب به چشمم نمیومد، از صبح زود بلند شدم و خودمو با کارای خونه سرگرم کردم عزیز دلم. تا اینکه ساعت نزدیکای ۱ شد، حاضر شدم و به طرف آزمایشگاه رفتم. وقتی رفتم جوابو گرفتم انقدر هل بودم که از محتواش چیزی دست...
4 دی 1389