ژواناژوانا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

دختر کوچولوی ما

هفته 31 ام و سونوی وزن

امروز شنبه ١١ ام تیرماه ١٣٩٠ هستش. قراره برای اندازه گیری وزن دخترم بریم سونوگرافی.  بعد از خوردن آب به قدر کافی خانوم دکتر با دقت سونو رو شرع کرد و بعد از اندازه گیریهای لازم بر اساس اندازه هایی که بدست آورده بود وزن دخترمو ٢٣٠٠ تخمین زد.  بعد هم با توجه به سن بارداری و وزن الانش حدود وزنه هنگام تولد ژوانا جونمو بین ٣٣٠٠ تا ٣٥٠٠ حدس زد. دخترم حسابی بزرگ شده بود، خدا رو شکر که همه علائم خوب و راضی کننده بودند. بعد از سونوگرافی رفتیم خونمون و من که حسابی خسته شده بودم تا غروب خوابیدم. راستی من از اول تیر ماه دیگه سرکار نرفتم، گرما واقعاً اذیتم میکنه، ضمن اینکه رفت و آمد از پله ها خیلی برام سخت شده. دوست دارم تو خونه استراحت کنم...
11 تير 1390

هفته 36 ام

امروز ١٠ مرداد سال ١٣٩٠ هستش. با ٢ هفته تاخیر رفتم مطب دکترم. البته نه اینکه تو این دو هفته دکتر نرفته باشما. بلکه به خاطر یه سری مشکلات دکترم با بیمه ام و بیمارستانم رفتم پیش یه دکتره دیگه. وقتی با بابا حامد رفتیم داخل مطب دکترم با حالت خیلی متعجبی که منو حامد رو واقعاً ترسوند گفت وای چه قدر ورم کردی، این همه وقت کجا بودی؟! تازه اینارو با دعوا میگفتا! بعد هم که منو معاینه کرد باز هم با حالت استرس زایی گفت بچه خیلی درشت شده، منم که کلاً چند روزی بود که حال نداشتم و دوباره به حال استفراغ افتاده بودم و رنگ به رخم نبود، خودمو یهو باختم و زدم زیره گریه................. تنها شانسی که آوردم این بود که فشارم هوز خیلی بالانرفته بود. دکترم گفت ...
10 تير 1390

هفته 30 ام و روز پدر

امروز 5شنبه 26 خرداد و تولد حضرت علی و روز پدر هستش. امسال واسه بابا حامدت هم مثل من با سالهای دیگه خیلی فرق داشت، چون حالا دیگه در آستانه پدر شدن بود و سرشار از انتظار برای در آغوش گرفتنه دخترش بود. حامد جان من و دخترمون روزت رو تبریک میگیم و از خدا میخوایم که سایه ات همیشه رو سرمون باشه . كنارم هستی براي روزي كه دستانم را در دستان مضطربت ميگذاري و ازت قول ميخواهم كه تا ابد كنارم بمانی؛ مردي كه پا به پايم در مغازه هاي شهر مي آيد تا وسواسهايم را براي خريد يك روسري ساده عاشقانه بپرستد؛ براي روزهايي كه پدر و مادرمان پير ميشوند و ميترسم كه دختر خوبي برايشان نبوده باشم، تو كنارم هستی تا خدمتشان كنيم و نترسم؛ براي ثانيه اي كه پدران و ...
26 خرداد 1390

هفته 29 ام و تولد دختر دایی ژوانا

امروز 5شنبه 19 خرداد تولد طهورا خانومه که از اول هفته روزی چندبار تماس گرفته و از ذوقش برامون تعریف کرده که مامانش و باباش براش وسایل تزئینی و کلی چیز خریدن، و به قول خودش که میگه تللود طهور هستش .طهورا جونم 3سال پیش به دنیا اومد و با خودش کلی شادی و مهربون برامون آورد، الان که 3 سالشه یه دختر مهربون و خوشگل و شیطون و شادی شده . خلاصه امشب هم که شب تولدش بود حسابی ذوق زده شده بود و کلی خوشحال بود، ما هم از طرف ژوانا براش یه دوچرخه خوشگله دخترونه خریدیم که کلی باعث خوشحالیش شده بود . حالا وقتی ژوانا به دنیا بیاد با طهورا کلی داستان خواهیم داشت . دختره قشنگم دلم یه دفعه ایی برات خیلی تنگ شد، کاش تو هم اینجا کنارمون بودی تا بیشتر بهمون خوش میگ...
19 خرداد 1390

هفته 28 ام و آزمایش دیابت و پروتئین

امروز 3شنبه10 خرداده که جواب آزمایشاتم آماده بود واسه همین از دکترم وقت گرفتم و به اتفاق حامد رفتیم مطب. تو دلم آشوب بود، خیلی ناراحت بودم آخه اعداد و ارقام آزمایشم به نظرم جالب نبود، همش فکر میکردم که از مطب به خونه برمیگردم دوباره یا نه، یه بغض منتظر تو راه گلوم جا مونده بود که هر لحظه قصد باریدن داشت، و قبل از هر چیزی به دخترمون فکر میکردم و نگران سلامتیش بودم . تا اینکه نوبتمون شد، درست حدس زده بودم، هم دیابت بارداری گرفته بودم و هم دچار مسمومیت بارداری شده بودم . دل تو دلم نبود، اصلاً حرفای دکتر رو نمیشنیدم، بهم گفت تا آزمایش بعدی نباید برم سرکار و فقط باید تو خونه استراحت کنم، واسه دیابت هم باید رژیم غذایی خاصی رو ر عایت میکردم و برای...
10 خرداد 1390

هفته 27 ام و روز مادر

امروز 3شنبه ٣ خرداد و تولد حضرت زهرا و روز مادر هستش، روز مادره امسال یا سالهای دیگه یه ذره برام متفاوته، چون حالا منم نصفه و نیمه مامان شدم و خدا یکی از فرشته های مهربونش رو در من به امانت گذاشته . دوست داشتم دخترم زودی به دنیا بیاد تا منم حس قشنگه مادر بودن را به کمال درک کنم و بتونم تمام عشق و احساسم رو نثار ژوانای عزیزم کنم . ژوانای من بهترین هدیه رو قبل از اینکه دنیا بیاد برای من به ارمغان آورده که اون هدیه همین حس مادر شدنه که بهترین حس دنیاست . تازه امروز ژوانا جونم و باباش هر دو تایی برام یه شاخه گل خریدن، یه شاخه گل از طرف دخترمون و یکی دیگش از طرف حامد عزیزم بود که حسابی منو خوشحال کردن .       ...
3 خرداد 1390

هفته 26 ام و خبره دختر دایی شدن ژوانا خانوم

امروز 1شنبه 25 اردیبهشت هستش، که در کمال تعجب با خبر شدیم عمه مهنازت یه نی نی تو ر اه داره که حدوداً 4 ماه با تو اختلاف داره . درواقع ژوانا جونم قدمش واسه عمش سبک بود چون هم عروسی کرد و هم زودی نی نی دارشد، حالا دیگه یه دوست همسن و سال خودش داره که تنها نمونه . راستی ژوانا امروز وارد هفته 26 ام زندگیش شد  . من و حامد هم مشتاق تر از قبل برای دیدن دخترمون روزشماری میکنیم . ...
25 ارديبهشت 1390

هفته 24 ام و انتخاب کاغذ دیواری اتاق ژوانا جونم

امروز 5شنبه 15 اردیبهشت هستش، من و پدرت بعد از ظهر برای خرید کاغذ دیواری اتاقت رفتیم خیابان سهروردی و بعد از کلی گشت زدن تو مغازه ها سرانجام کاغذ مورد نظرمون رو پیدا کردیم . کاغذ اتاقت رو دو نوع مختلف انتخاب کردیم، با زمینه های سبز و لیمویی ملایم و طرح های رنگی دخترونه که مطمئنم که حتماً از تر کیب رنگاش خوشت میاد . بنا به توصیه اطرافیان تصمیم گرفتیم رنگ ملایم و آرام بخشی رو برای اتاقت انتخاب کنیم که خدا رو شکر خیلی هم قشنگ شد، دختره قشنگم، قراره 5شنبه دیگه واسه نصبش بیان تا بعد از اون بتونیم وسایل اتاقت رو تکمیل کنیم . وای که چه قدر منتظره رسیدنت هستیم و مشتاق تو آغوش کشیدنت عزیزم. ...
15 ارديبهشت 1390

هفته 23 ام و انتخاب اسم واسه دختر مهربونمون

بالاخره بعد از کلی تحقیق و جستجو واسه انتخاب یه اسم با معنی و در عین حال تک و قشنگ با پدرت سر اسم "ژوانا" به توافق رسیدیم. ژوانا به معنی میعادگاه عشق هستش، امیدوارم وقتی خودت هم بزرگ شدی از این اسمی که منو بابات برات انتخاب کردیم خوشت بیاد عزیزه دلم. ...
13 ارديبهشت 1390