ژواناژوانا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

دختر کوچولوی ما

ژوانا و بهراد کوچولو

بهراد کوچولو الان دو ماهه شده و کم کم داره مرد میشه واسه خودش. بهراد کوچولو نوه عمه خودمه که حدود 6 ماه با ژوانا جونم اختلاف سنی داره ولی  از لحاظ آب و رنگش با ژوانا 180 درجه اختلاف داره. یه پسملیه سبزه و مو مشکی که پر از نمکه. حتی پستونک خوردنش هم خیلی جدی و مردونه است. در کل ماشالله خیلی با نمک و دوست داشتنیه. ایشالله زیره سایه پدر و مادرش همیشه سلامت باشه. اینم چند تا عکس از بهراد خان. ...
10 فروردين 1391

ژوانا و مامان بزرگ

امروز 10 فروردین بعداز خونه دایی جلای اومدیم خونه مامان بزرگم. پدر بزرگم حدود 6 سال پیش به رحمت خدا رفته. مامان بزرگم خیلی من و حامد و ژوانا رو دوست داره و همیشه لطفش شامل حال ما شده. منم خیلی دوستش دارم و از خدا واسش طلب سلامتی و طول عمر دارم. دعا میکنم همه مادربزرگ و پدربزرگای دنیا حالشون خوب باشه و سایشون همیشه رو سرمون مستدام باشه. ...
10 فروردين 1391

ژوانا و دختر دایی هاش

امروز 10 فروردینه که اول رفتیم خونه دایی جلال و تینا و طهورا. دختره قشنگم دختر داییات خیلی دوستت دارن و تو اونا رو خیلی دوست داری. از اینکه شما سه تا دختره نازنین با هم دوستین و با هم شادین خیلی خوشحالم. مطمئنم که در آینده هم شما ها دوستای خوبی واسه هم خواهید بود و هیچ وقت تنها نمیمونید. خدا ما رو خیلی دوست داشته که سه تا فرشته مهربون و نازنین بهمون هدیه داده. ...
10 فروردين 1391

ژوانا عشقه مامان و بابایی

امروز روز 9 فروردینه مامانی و تو تازه از خواب بیدار شدی و داری تو تختت با وسایلت بازی میکنی. البته فکر کنم هنوز خوب خواب از سرت نپریده مامانی. عشقه من انقدر دوستت دارم که نمیتونم براش اندازه ایی به زبون بیارم. وقتی با چشمای ناز و متعجبت به اطرافت نگاه میکنی و دنبال من میگردی دلم میخواد خودمو فدات کنم. دوست ندارم زود بزرگ بشی، دلم میخواد به قدر کافی فرصت داشته باشم تا تو رو تو آغوشم بگیرم و تو هم به راحتی تو حلقه نوازش من جا بگیری............. ...
9 فروردين 1391

عید دیدنی خونه مهگل خانوم

امروز پنجم فروردینه و برای عید دیدنی اومدیم خونه خاله مامان، مهگل خوشگله هم کلی عاشقه ژواناست و از کناره ژوانا خانوم تکون نمیخوره، البته کلاً خانواده خاله همشون تو رو خیلی دوست دارند دختره قشنگم و همیشه به تو محبت دارند، اینم چند تا عکس یادگاری که خونه خاله گرفتیم. ...
9 فروردين 1391

عید دیدنی ژوانا با دوستاش

مهرسا خانوم و آرتین خان نوه های عموی مامانی هستند که خیلی تو رودوست دارند دختره گلم. اینم یه عکس دسته جمعی تا واستون به یادگاری بمونه وقتی بزرگ میشین یاد این روزها رو تو خاطرتون داشته باشین. ژوانا جونم حدود 8 ماه از مهرسا خوشگله کوچکتره و آرتین خان هم الان 5 سالشه و واسهخودش مردی شده ماشالله. دیدن بزرگیای شما کوچولو ها واقعاً دیدنیه. ...
8 فروردين 1391

چهارشنبه سوری سال 90

مامانی یادم رفته بود عکسای چهارشنبه سوری رو برات بزارم. شب با بابایی رفتیم تو کوچمون و کلی آتیش بازی کردیم. تو هم با تعجب نور فشفشه ها رو نگاه میکردی، هوا یه کمی سرد بود ولی خیلی خوش گذشت. همسایه هامون هم اومده بودند بیرون و یه آتیش بزرگ به پا کردن و همه از روش پریدن.   ...
3 فروردين 1391

عید دیدنی خونه محمد مهدی کوچولو

عزیزم امروز 3/1/91 هستش که واسه بازدید اومدیم خونه عمه جونت. محمد مهدی کوچولو هم مثل تو اولین عید نوروز زندگیشو تجربه میکرد. تو و محمد مهدی دو تا هدیه بزرگ بودین که به فاصله 4 ماه خدا بهمون داده بود و به لطف حضور شما فرشته کوچولو ها کل خانواده سرگرم بودن. میدونم که شما ها هم بازیهای خوبی واسه همدیگه میشین، چون تو چند ماه بزرگتر از محمد مهدی هستی باید مراقبش باشی عزیزه مامان . از خدا میخوام همه کوچولو های دنیا شاد و سلامت باشن و کنار مادر پدراشون زندگی خوبی در انتظارشون باشه. آدم وقتی به چشمای معصوم و بیگناه شما نگاه میکنه امید به زندگی و شوق زنده بودن تو تمام وجودش سرسبز میشه. ...
3 فروردين 1391

عید دیدنی محمد مهدی با ژوانا جونم

امروز دوم فروردینه و عمه جونت با محمد مهدی کوچولو اومدن خونمون واسه عید دیدنی. ژوانا جونم تازه از خواب بلند شده بود و کلی شاد بود ولی محمد مهدی زیاد نمیخندید و بیشتر اخماش تو همه. ژوانا هیچ عکس العملی نسبت به اینکه یه بچه مقابلشه انجام نمیده و اصلاً کاری به کارش نداره. ...
2 فروردين 1391